مدرسه عشق
مدرسه ی نمونه آزادگان
 
 
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : عله

 روزی یک مرد ثروتمند ،

 

پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند ،

چقدر فقیر هستند.

آنها یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :

نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد: عالی بود پدر …

پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: فکر کنم.

پدر پرسید : چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت :

فهمیدم که ما در خانه ، یک سگ داریم و آنها ۴ تا .

ما در حیاط مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی نهایت است.

در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود ،

پسر اضافه کرد:

متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم…



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:22 ::  نويسنده : عله

این سوالی است که برای قرن های متمادی بی پـاسـخ مـانـده اسـت... اما حالا ما می خواهیم پاسخ آنرا به شما بدهیم: 
-اگر خانمتان را بر بالای یک سکو بگذارید و از او در مقابل موش ها محافظت کنید...شما یک مرد هستید. 
-اگر در خانه بمانید و کارهای خانه را انجام بدهید...شما یک مرد لوس و مامانی هستید 
-اگر به شدت کار کنید...برای او اهمیت قائل نیستید که برایش وقت صرف نمی کنید
-اگر به اندازه کافی کار نکنید...مفت خوری هستید که به درد هیچ چیز نمی خورید
-اگر او یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشد...شما قصد بهره کشی اقتصادی از او را دارید
-اگر شما یک کار ملال آور با حقوق پایین داشته باشید...بهتر است تنبلی را کنار بگذارید و کار مناسب تری پیدا کنید
-اگر شما شغل بهتری گرفتید...پارتی بازی شده -اگر او شغل بهتری بگیرد...به خاطر توانایی های بالایش بوده
-اگر به او بگویید که چقدر زیباست...این نشان دهنده خواست های جنسی شماست
-اگر سکوت کنید و چیزی نگویید...این بی اهمیتی شما را نسبت به او می رساند
-اگر گریه کنید...آدم بی عرضه ای هستید -اگر گریه نکنید...بی احساس و بی عاطفه هستید 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : عله

 %D9%BE_%D9%86_%D9%BE8.jpg%D9%BE_%D9%86_%D9%BE1.jpg

 

%D9%BE_%D9%86_%D9%BE3.jpg

%D9%BE_%D9%86_%D9%BE7.jpg

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : عله

 اعصاب بهم زنی مدرن

 

-در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین/به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

۲-وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

۳-وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

۴-موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

۵-ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

۶-بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

۷-شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

۸-اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

۹-وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

۱۰-صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

۱۱-روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

۱۲-وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

۱۳-وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

۱۴-چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

۱۵-بادکنک بچه ها رو بترکونین

۱۶-مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : عله

 روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..' 
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : عله

 حاضر جوابی ها‎


    می گویند:  "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:
    فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . .  چه محشری می شوند!
    "اینشتین”در جواب نوشت:
    ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.
    واقعا هم که چه غوغایی می شود!
    ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!
  

***


    روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:
    آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است
    برنارد شاو هم سریع جواب میدهد:
    بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
  

***


    روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:
    «شما برای چی می نویسید استاد؟ »
     برنارد شاو جواب داد:
    «برای یک لقمه نان»
    نویسنده جوان برآشفت که:
    «متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! »
    وبرنارد شاو گفت:
    «عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! »
   

***


    یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.
    یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه
    اینجا منتظر باش تا من برگردم.
    راننده میگه
    نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.
    چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده 10پوند می ده.
    راننده میگه:
    گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!
 

***


    نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) -
    روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل  رو کرد و گفت:
    من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.
    چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز):
    من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش.
   

***


    میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده…
    که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…
    بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه
    من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…
    چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه
    ولی من این کار رو می کنم!



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : عله

 
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :




ادامه مطلب ...


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:11 ::  نويسنده : عله

 پرندگانی که در جهان هستی بسیار کم یافت می شوند.

http://img.mantimag.com/images/84954820436034302938.jpg


http://img.mantimag.com/images/17948726259925969593.jpg 


 


http://img.mantimag.com/images/29634424687667121413.jpg


http://img.mantimag.com/images/82527399775083684058.jpg


http://img.mantimag.com/images/98838850535780217047.jpg


http://img.mantimag.com/images/49945505634640908477.jpg


http://img.mantimag.com/images/80975732167640403604.jpg


http://img.mantimag.com/images/78693318583669976212.jpg


http://img.mantimag.com/images/93853013766111391384.jpg


http://img.mantimag.com/images/19452952255187230391.jpg


http://img.mantimag.com/images/23969659251021379651.jpg


http://img.mantimag.com/images/00892710989434573889.jpg


http://img.mantimag.com/images/74217227626879201152.jpg


 


 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:9 ::  نويسنده : عله

 چطور ستاره سینمای ایران شدم ؟


نیکی کریمی


نیکی متولد ?? آبان ???? در تهران با مدرک تحصیلی دیپلم است. او فعالیت هنری را 


 


 بازی در تئاترهای مدرسه آغاز کرد و پس از پایان تحصیلات اولین بازی سینمایی خود را در ساخته ای از جمشید حیدری با عنوان وسوسه ارئه داد در حالی که فقط ?? سال داشت. اما سال بعد بهروز افخمی از او برای فیلم عروس دعوت به عمل در آورد و بازی در این فیلم برگ برنده ای برای حضور جدی و مستمر در سینما. پیشنهادها یکی پس از دیگری از راه رسیدند و کریمی برای یک دهه تنها بازیگر سینمای ایران که حضورش ضامن فروش فیلم ها بود و در این میان علیرغم چند کار ضعیف مابقی آثارش جملگی آثار با ارزش از کارگردانهای معتبر بودند.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:7 ::  نويسنده : عله

 باد نوروز وزيدست به كوه و صحرا

جامه عيد بپوشيد چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نَبُود راه به دوست

نازم آن مطربِ مجلس كه بُوَد قبله نما

صوفي و عارف از اين باديه دور افتادند

جام مي گير ز مطرب كه روي سوي صفا

همه در عيد به صحرا و گلستان بروند

منِ سرمست ز ميخانه كُنم رو به خدا

عيد نوروز مبارك به غني و درويش

يارِدلدار ز بتخانه دري را بگشا

گر مرا ره به در پير خرابات دهي

به سر و جان به سويش راه نوردم، نه به پا

سالها در صف ارباب عمائيم بودم

تا به دلدار رسيدم، نكنم باز خطا

 

 

امام خميني (ره)



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:6 ::  نويسنده : عله

 جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد.

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی‌کشی؟

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و واکنشی نشان دهد، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.

خیلی عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...

 

از وبلاگ پسرك چوپان



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : عله

 حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه

و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

زندگیت را با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
آسان هدر نده

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هرگز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد
و هراسی به خود راه مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند 

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش

ترنم خوش لحظه ها جاریست



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : عله


فقط تصور کنید که بتوانیم سن زمین را که غیر قابل تصور است ، فشرده کنیم و هر صد میلیون سال آن را یک سال در نظر بگیریم !

 

در اینصورت کره زمین مانند فردی 46 ساله خواهد بود!

هیچ اطلاعی در مورد هفت سال اول این فرد وجود ندارد و در باره ی سالهای میانی زندگی او نیز اطلاعات کم و بیش پراکنده ای داریم !

اما این را میدانیم که در سن 42 سالگی ، گیاهان و جنگلها پدیدار شده و شروع به رشد و نمو کرده اند اثری از دایناسورها و خزندگان عظیم الجثه تا همین یکسال پیش نبود !

و آخر هفته گذشته دوران یخ سراسر زمین را فرا گرفت . انسان جدید فقط حدود 4 ساعت روی زمین بوده و طی همین یک ساعت گذشته کشاورزی را کشف کرده است !!!

بیش از یک دقیقه از عمر انقلاب صنعتی نمی گذرد و... حالا ببینید انسان در این یک دقیقه چه بلائی بر سر این بیچاره ی 46 ساله آورده است !!! ...

او جمعیت خودش را به نسبتهای سرسام آوری زیاد کرده ، و نسل 500 خانواده از جانداران را منقرض کرده است!

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : عله

 قضیه ماستمالی کردن از حوادثی است که درعصر بنیانگذار سلسلۀ پهلوی اتفاق افتاد و شادروان محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است:

 

«هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور متجاوز از یکهزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماستمالی کردند.»

به طوری که ملاحظه شد قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح و مثل سائر از هفتاد سال نمی گذرد، زیرا عروسی مزبور در سال ۱۳۱۷ شمسی برگذار گردید و مدتها موضوع اصلی شوخیهای محافل و مجالس بود و در عصر حاضر نیز در موارد لازم و مقتضی بازار رایجی دارد. آری، ماستمالی کردن یعنی قضیه را به صورت ظاهر خاتمه دادن، از آن موقع ورد زبان گردید و در موارد لازم و بالمناسبه مورد استفاده و استناد قرار می گیرد.



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:1 ::  نويسنده : عله

 ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کسانی که داخل شهرند سعی دارند ازآن خارج

و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند!
 فرانکلین
 
* زندگی زناشویی مثل تاتر است: مردم صحنه زیبا و آراسته آن را می بینند
درحالی که زن و شوهر با پشت صحنه درهم ریخته و پرماجرای آن سر و کار
دارند.
 فرانسیس بیکن
 
 
* تا قبل از ازدواج فقط مرگ می تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند اما
بعد از ازدواج تقریبا هرچیزی می تواند سبب جدایی آنان شود!
 سامرست موام
 
* ازدواج با یک مرد مثل خریدن کالایی است که مدت ها مشتاقانه از پشت
ویترین تماشایش کرده اید اما وقتی به خانه می رسید از خریدنش پشیمان می
شوید..
 جین کر
 
* ازدواج برای کسانی که تصور می کنند صبح روز بعد از آن ، آدم دیگری می
شوند موضوعی ناامیدکننده است.
 ساموئل راجرز
 
* مجردان بیشتر از متاهلین درباره زنان اطلاع دارند چون اگر نداشتند آنها
هم ازدواج می کردند!
 اچ.ال.منکن
 
*مرد با ازدواج روی گذشته اش خط می کشد ولی زن باید روی آینده خود خط بکشد.
 سینکلر لوییس
 
* قبل از ازدواج، مرد قبل از خواب به حرف هایی می اندیشد که شما گفته اید
اما بعد از ازدواج ، مرد قبل از این که شما حرف بزنید به خواب می رود!
هلن رولان
 
* هیچ گاه ازدواج نکردم چون سه حیوان خانگی داشتم که دقیقا نقش یک شوهر
را به تناوب برایم ایفا می کردند.یک سگ داشتم که هر روز صبح غرغر می
کرد.یک طوطی داشتم که تمام بعداز ظهر بدو بیراه می گفت و یک گربه که
همیشه دم دمهای صبح به خانه بازمی گشت!
 ماری کورلی
 
* زنان با این آرزو با مردان ازدواج می کنند که مردان تغییر کنند... که نمی کنند.
مردان با این آرزو با زنان ازدواج می کنند که زنان تغییر نکنند... که می کنند!
 
* خیلی بامزه است: هنگامی که زنان از ازدواج خود داری می کنند اسمش را می
گذاریم عشق به استقلال اجتماعی اما وقتی مردان از ازدواج خودداری می کنند
به آن می گوییم ترس از مسوولیت اجتماعی!
 وارن فارل
 
* اگر می خواهی برای یک روز معذب باشی مهمان دعوت کن. اگر می خواهی یک
سال عذاب بکشی پرنده نگه دار واگر می خواهی مادام العمر در عذاب باشی
ازدواج کن!
" ضرب المثل چینی


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 20:0 ::  نويسنده : عله

 خانم حميدی برای ديدن پسرش مسعود ، به محل تحصيل او يعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد كه پسرش با يك هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی ميكند. كاری از دست خانم حميدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خيلی خوشگل بود.

او به رابطه ميان آن دو ظنين شده بود و اين موضوع باعث كنجكاوی بيشتر او می شد. مسعود كه فكر مادرش را خوانده بود گفت: " من ميدانم كه شما چه فكری می كنيد، اما من به شما اطمينان می دهم كه من و Vikki فقط هم اتاقی هستيم‎ . "

حدود يك هفته بعد‎ ، Vikki پيش مسعود آمد و گفت: " از وقتی كه مادرت از اينجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فكر نمی كنی كه او قندان را برداشته باشد؟

خب، من شك دارم ، اما برای اطمينان به او ايميل خواهم زد‎."

او در ايميل خود نوشت‎ : مادر عزيزم، من نمی گم كه شما قندان را از خانه من برداشتيد، و در ضمن نمی گم كه شما آن را برنداشتيد . اما در هر صورت واقعيت اين است كه قندان از وقتی كه شما به تهران برگشتيد گم شده‎

  با عشق،مسعود
 

روز بعد ، مسعود يك ايميل به اين مضمون از مادرش دريافت نمود‎ : پسر عزيزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! و در ضمن نمی گم كه تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعيت اين است كه اگر او در تختخواب خودش می خوابيد ، حتما تا الان قندان را پيدا كرده بود‎.

با عشق ، مامان


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : عله

 مسن ترین فرد زنده بر روی زمین

 

زنی که در سه قرن زندگی کرده و مسن ترین فرد زنده بر روی زمین لقب گرفته هم اکنون در ازبکستان زندگی می‌کند.

خانم "طوطی یوسف اوا" هم اکنون پیرترین زن جهان است که در اول ژوئن سال 1880 در شهری کوچک در ازبکستان بدنیا آمده است.
وی که با نوه‌ها و نبیره‌ها و دیگر بستگان خود زندگی می‌کند هم اکنون 129 سال دارد و در شرایط عمومی خوبی به سر می‌برد.
 
 
یوسف اوا که هم اکنون به همراه در شهر کوچک "دورد گول" (چهار دریاچه) در ازبکستان زندگی می‌کند، می‌گوید: من برای شنیدن و دیدن مشکل دارم اما احساس سلامتی خوبی دارم.



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:58 ::  نويسنده : عله

 Body statistics

 ۷ ثانیه طول میکشد تا غذا از دهان به معده  برسد
It takes 7 minutes for food to travel from the mouth into the stomach
 موی انسان تحمل وزن ۳ کیلو را دارد
Human hair tolerates 3 kilos of weight
 طول
آلت تناسلی مرد
۳ برابر شستش می‌باشد
The lenghth of a man's penis is 3 times that of his thumb
 استخوان باسن از سیمان محکمتر است
The bone of buttocks is harder than cement
 قلب زنان از مردان تندتر میزند
Women's heart beats faster than men's
 زنان دو برابر مردان چشم میزنند
Women blink twice as much as men do
 وزن پوست انسان دو برابر مغزش است
The weight of a man's skin is tiwce the wight of his brain
 بدن شما برای ایستادن از بیش از سیصد ماهیچه استفاده می‌کند
Your bodu uses 
 اگر بزاق شما
حلال نباشد نمیتوانید مزهٔ غذاها را تشخیص دهید
 خانمها مدتیست این متن را تمام کرده اند
 مردانی که هنوز مشغول خواندن هستند در حال اندازه گرفتن "شست" خود  میباشند



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:57 ::  نويسنده : عله

 دختری ایرانی بنام مینو تیزابی که چهارده سال سن دارد در آلمان موفق شده است تحصیلات متوسطه (دیپلم) را با معدل 1.0 که بالاترین نمره ممکن در آلمان است به پایان برساند.

 

 

تا کنون هیچ دانش آموزی در این سن و با این معدل موفق به دریافت دیپلم تحصیلات متوسطه در آلمان نشده است.ا
مینو معتقد است از داشن آموزان دیگر باهوشتر نیست ولی همه معلمان و مسئولین مدرسه ای که او در آنجا دوره دیپلم اش را گذرانده است مینو را یک نابغه می دانند.

مینو در سه سالگی قادر به خواندن بود و در شش سالگی بدون گذراندن کلاس اول و دوم تحصیلاتش را از کلاس سوم آغاز کرد و یکسال بعد کلاس پنجم را در سه هفته به پایان رساند.

بزرگترین آرزوی مینو دریافت معدل یک بود که اکنون به این آرزویش رسیده و گفته است که قصد دارد در دانشگاه شهر هایدلبرگ و یا مونیخ در رشته پزشکی ونهایتا تحقیقات پزشکی ادامه تحصیل بدهد و هدفش از انتخاب این رشته نجات جان انسانهاست که آن را یک وظیفه برای خود می داند.

پدر مینو آقای جمشید تیزابی هم گفته است که تمام تلاش خود را برای ادامه تحصیل دخترش انجام خواهد داد.

البته نه تنها بهره هوشی بسیار بالا و استعداد فوق العاده مینو، که رفتار او در برخورد با همکلاسیان و معلمانش نیز موجب تحسین بسیاری از مردم آلمان شده است.



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:57 ::  نويسنده : عله

 در زمان انقلاب آمریکا ملوانان انگلیسی داخل بدن یک کوسه یک بسته مدارک متعلق به کشتی جنگی «نانسی» را کشف کردند که خود را کشتی بی‌طرف جا زده بود. 



آفتاب: فهرست عجیب‌ترین اشیا کشف شده در معده کوسه‌ها قابل‌توجه است.

به گزارش سرویس بین الملل آفتاب، به تازگی فهرستی از این اشیاء تهیه شده که به شرح ذیل است:

در سال 1821 در معده یک کوسه سه کیسه حاوی دلار کشف شد.

در معده یک کوسه که در سال 1823 شکار شد یک گوسفند، سر و پاهای یک بره وجود داشت.

در همان سال در معده کوسه دیگری یک گلوله شش فوتی توپ پیدا شد که ظاهراً برای دفن‌کردن یک جسد در آب به بدن وی وصل شده بود و کوسه جسد را به همراه گلوله توپ بلعیده بود.

در زمان انقلاب آمریکا ملوانان انگلیسی داخل بدن یک کوسه یک بسته مدارک متعلق به کشتی جنگی «نانسی» را کشف کردند که خود را کشتی بی‌طرف جا زده بود..

در سال 1856 کوسه‌ای در «نیو اورلئان» کشف شد که هفت ردیف دندان داشت و در معده‌اش جسد نیمه‌متلاشی‌شده یک مرد بسیار خوش‌پوش کشف شد که پیراهن سفید ابریشمی با دگمه‌‌های صدفی، جوراب‌های پنبه‌ای و کفش‌های بسیار نو و شیک به تن داشت.

در معده کوسه دیگری غاز درسته‌ای پیدا شد که روی پابندش نام و آدرس یکی از ناخداهای کشتی «یوتلاند» نوشته شده بود و ملوانان توانستند آن را به صاحبش بازگردانند. صاحب غاز بلافاصله پس از دریافت غاز آن را سرخ کرد و خورد.

در معده کوسه بسیار بزرگی که در «بریسبین» شکار شد انواع و اقسام اشیا از جمله پوست گوسفند و یک خرچنگ عجیب بسیار عظیم‌الجثه وجود داشت.

در «فیوم» هم کوسه‌ای شکار شد که یک جفت پوتین در معده‌اش بود و پای صاحب پوتین‌ها در آنها باقی مانده بود.

در سال 1922 یک لاک‌پشت زنده غول پیکر از معده یک کوسه خارج شد. این لاک‌پشت به آکواریوم نیویورک تحویل داده شد.

و بالاخره این که وقتی یک کوسه زنده به آکواریوم «سیدنی» تحویل داده شد از دهانش یک دست خالکوبی‌شده انسان خارج شد که روی آن نام «جیمز اسمیت» حک شده بود. پلیس اعلام کرد این فرد به قتل رسیده و جسدش به آب انداخته شده است.



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : عله

 كودكي ده ساله كه دست چپش در يك حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود ، براي تعليم فنون رزمي جودو به يك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش يك قهرمان جودو بسازد استاد پذيرفت و به پدر كودك قول داد كه يك سال بعد مي تواند فرزندش را در مقام قهرماني كل باشگاه ها ببيند.


در طول شش ماه استاد فقط روي بدن سازي كودك كار كرد و در عرض اين شش ماه حتي يك فن جودو را به او تعليم نداد. بعد از 6 ماه خبررسيد كه يك ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار مي شود.استاد به كودك ده ساله فقط يك فن آموزش داد و تا زمان برگزاري مسابقات فقط روی آن تك فن كار كرد.سر انجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در ميان اعجاب همگان با آن تك فن همه حريفان خود را شكست دهد!

سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بين باشگاه ها نيز با استفاده از همان تك فن برنده شود و سال بعد نيز در مسابقات كشوري، آن كودك يك دست موفق شد تمام حريفان را زمين بزند و به عنوان قهرمان سراسري كشورانتخاب گردد. وقتي مسابقات به پايان رسيد، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد رازپيروزي اش را پرسيد. استاد گفت: "دليل پيروزي تو اين بود كه اولاً به همان يك فن به خوبي مسلط بودي، ثانياً تنها اميدت همان يك فن بود، و سوم اينكه راه شناخته شده مقابله با اين فن ، گرفتن دست چپ حريف بود كه تو چنين دست نداشتي!
ياد بگير كه در زندگي ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده كني.راز موفقيت در زندگي ، داشتن امكانات نيست ، بلكه استفاده از "بي امكاني" به عنوان نقطه قوت است



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : عله

 داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد،

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشا  یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : عله

 به گزارش روزنامه سان ، الفى پسر 13 سالۀ انگليسي كه چهره‌اش او را بيش از 8 سال نشان نمى‌دهد از دوست دختر 15 سالۀ خود (چنتل) صاحب فرزند دخترى شد. آن دو وقتى ‌از موضوع مطلع شدند تصميم به سقط جنين گرفتند اما بعد پسرك فكر كرد بد نيست كه پدر شدن را نيز تجربه كند. الفى كه هيچ درآمدى ندارد و تنها گاهى اوقات حدود 10 پوند از پدرش پول تو جيبى دريافت مى‌كزده است به گفتۀ خود هيچگاه عواقب اين تصميم خود را نسنجيده بوده است. پسرك شرح مى‌دهد كه در سال گذشته زمانى‌كه تنها 12 سال داشته است براى ‌اولين بار ارتباط را با دوست دخترش تجربه كرده كه نتيجه‌اش چنين شده است. پدر الفى كه با اين چالش روبرو شده است اظهار مى‌دارد كه ديگر براى هر تصميمى دير شده است و تنها بايد مطمئن شد كه پسرش در اين سن به فكر بدنيا آوردن بچۀ ديگرى ‌نباشد.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : عله

 انيشتين و راننده اش

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : عله

 



 در کنار خطوط سیم پیام                        خارج از ده ، دو کاج ، روییدند

سالیان دراز ، رهگذران                         آن دو را چون دو دوست ، می دیدند

روزی از روزهای پاییزی                           زیر رگبار و تازیانه ی باد


یکی از کاج ها به خود لرزید                   خم شد و روی دیگری افتاد


گفت ای آشنا ببخش مرا                      خوب در حال من تامّل کن


ریشه هایم ز خاک بیرون است               چند روزی مرا تحمل کن


کاج همسایه گفت با تندی                       مردم آزار ، از تو بیزارم


دور شو ، دست از سرم بردار                   من کجا طاقت تو را دارم؟


بینوا را سپس تکانی داد                        یار بی رحم و بی محبت او

سیم ها پاره گشت و کاج افتاد                بر زمین نقش بست قامت او


مرکز ارتباط ، دید آن روز                         انتقال پیام ، ممکن نیست


گشت عازم ، گروه پی جویی                  تا ببیند که عیب کار از چیست


سیمبانان پس از مرمت سیم                   راه تکرار بر خطر بستند


یعنی آن کاج سنگ دل را نیز                    با تبر ، تکه تکه ، بشکستند..

 

 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : عله

 وقتی بابعضی مردم و اطرافیانم در مورد ذهنیت اونها از یک مملکت آزاد صحبت می کنیم به این نتیجه می رسم که متاسفانه بیشتر ما آزادی و مملکت آزاد رو در چیزهائی مثل زیر می دونیم: 1.گذشتن از چراغ قرمز 2. مردها با شلوارک و زنها با ... تو خیابون راه برن. 3. از هرکی بدت میاد یه تف تو صورتش بندازی و وسط خیابون یه مشت نثارش کنی.(تازه بعضیها رو دیدم که وقتی با یکی مشاجره می کنه میگه: حیف که قانون مملکتون ...میه وگرنه میدونم باهات چیکار می کردم.) 4. صدای ساب سی دی ماشینو بذاری تو 100 و 4تا شیشه رو بدی پائین. 5. ... اصولا آزادی تو مملکت یعنی این که ما آزاد باشیم نظراتمونو در جامعه ارائه بدیم. آزادی یعنی اینکه پاپ دوست داری؟ تو جامعه داشته باشی. رپ دوست داری و بری کنسرتشو مثلا تو شهر شیراز یا تبریز یا هر شهری که توشی ببینی. میخوای بری مسجد بسم الله. میخوای بری میخونه الحمدلله. خلاصه اینکه اونی باشی که میخوای نه اونی که میخوان. ولی... در کنار این آزادی یک حیطه بسیار مهم رو از یاد نباید برد: می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن 



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:41 ::  نويسنده : عله

 الفبا از پ ، و ، ل شروع میشه ،بابا دیگه آب نمیده چون اداره آب و فاضلاب آب رو قطع کرده ،دهقان فداکار پیر شده و دنبال چندر غاز مستمری از این اداره میره تو اون اداره، مرغا هورمون خوردن وخروس شدن، خروسا مامانی شدن برای مرغا عشوه میان و ناز میکنن، سن ازدواج مرغا بالا رفته دیگه تخم نمی کنند،چوپان دروغگو عزیز شده و کلی طرفدار داره، شنگول و منگول بزرگ شدن و گرگ شدن. مامانشونم دو سه روزیه رفته تایلند گیساشو ببافه، دارا و سارا رفتن فرانسه کبابی باز کردن، کوکب خانم رفته یه ماکروفر سامسونگ خریده و دیگه حوصله مهمونداری رو نداره و جواب تلفن رو هم نمیده، کبری موهاشو مش کرده و تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست، حسنک گوسفنداشو فروخته و پیکان خریده مسافرکشی می‌کنه، آرش کمانگیر معتاد شده و دیگه سنگ هم نمی تونه پرت کنه، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و موتور خریدن میرن کیف قاپی،پتروس از بس با دوست دختراش چت کرده انگشت درد گرفته و دیگه نمی تونه انگشتشو بکنه تو سوراخ سد، خانواده آقای هاشمی دیگه بنزین ندارن برن مسافرت در ضمن دل خوشی هم از راه و سفر ندارن چون آخرین باری که تو راه گوشت کبابی خریدن ...چوپان دروغگو گوشت خر بهشون فروخته...



سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 19:40 ::  نويسنده : عله

 می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت که از کار خود دست بکشد، بنابراین اعلام کرد که می خواهد ابزارش را به قیمتی مناسب به فروش بگذارد. پس وسایل کارش را به نمایش گذاشت که شامل خودپرستی، نفرت، ترس، خشم، حسادت، شهوت، قدرت طلبی و غیره می شد.

اما یکی از این ابزار، بسیار کهنه و کار کرده به نظر می رسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد. کسی از او پرسید : این وسیله گران قیمت چیست؟ شیطان گفت:این نومیدی و افسردگی ست.
پرسیدند : چرا این همه گران است؟ 
شیطان گفت : زیرا این وسیله برای من بیش از این ابزار دیگر مؤثر بوده است. هرگاه سایر وسایلم بی اثر می شوند، تنها با این وسیله می توانم قلب انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، می توانم هرچه که می خواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همه ی انسان ها امتحان کرده ام و به همین دلیل این همه کهنه است.

راست گفته اند که شیطان دارای دو ترفند اساسی ست که یکی از آنها دلسرد کردن ماست، به این ترتیب برای مدتی نمی توانیم مفید باشیم.
ترفند دیگر تردید افکندن در دل ماست تا ایمانمان نسبت به خدا و خودمان ضعیف شود.
پس مراقب این دو ترفند باشیم!



درباره وبلاگ


علی دانش آموزی نمونه در مدرسه ای نمونه. علی ااااااااااااااااااااااااااااک
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1